پدرتو در آوردن
حسابتو رسیدن
حالتو گرفتن
کار من نیست
کار عشقه
البته منم کمکش میکنم !
سالها پیش قبل از نوشته شدن زیبای خفته .
وقتی که زیبای خفته خفته بود
پرنس آرام و بی صدا جلو آمد
و صورتش را نزدیک صورت ....
{ صدای سیلی خیلی بلند}
زیبای خفته که دیگر چندان هم خفته به نظر نمیرسید بلند شد و گفت
همتون مثل همید !
تا یه زیبای خفته میبینید می آیید طرفش و می خواهین که ببوسینش !
آخه از دست شما حیوان ها چه کنیم ؟
پرنس هم که دید اوضاع ناجور است راهش را کشید و رفت
زنی که پیش زیبا خود را به خفتن زده بود از او پرسید
پس کی میخواهی سر و سامان بگیری و این شهر را از خواب بیدار کنی ؟
زیبا با بیخیالی گفت از ریخت موهاش خوشم نیومد اونچیزی که زیاده پرنس !
فردا یکی دیگه میاد .
پ ن : هیچ میدانستید کتاب زیبای خفته را خود زیبای خفته نوشته است ؟