دنیای دیوانه من

داستان های کوتاه از زندگی

دنیای دیوانه من

داستان های کوتاه از زندگی

آیا هرگز نخوام توانست او را به دست آورم ؟

پیر مرد در مراسم سالگرد همسرش رو به یکی از اقوام خود کرد و گفت :

آشنایی ما از کوچه محل اقامت اونا شروع شد یادش بخیر ! 

روز اولی که بهش متلک انداختم و باهم دعوا کردیم 

و بعد این دعوا باعث به وجود اومدن یه علاقه قلبی بین ما شد   

تا روزی هم که خدا بیامرز به رحمت خدا رفت روزی نبود که بی دعوا  شب بشه

Hergé

ایران قصد دارد تا از بولیوی ((شتر گوسفند )) یا همان لاما وارد کند  

 


عکس دوم