دنیای دیوانه من

داستان های کوتاه از زندگی

دنیای دیوانه من

داستان های کوتاه از زندگی

مردن یا نمردن

یه سالمند دیگه رفت اون دنیا

سه تا پسرش تمام دارایش رو بالا کشیده بودن

و گذاشته بودنش خانه سالمندان

به انتظار مرگ.....

نظرات 9 + ارسال نظر
لی لی جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:22 ب.ظ http://liliana.blogsky.com/

وبلاگت عالی بود
به من هم سربزن
امیدوارم بتونم این فیلم رو ببینم

فعلا نمیتونم سر بزنم

۰۰۰ یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ق.ظ

اگر کمتر بود تعدادشون بیشتر بهشون می رسید !

الان نوبته اینه که بیفتن به جون هم

Brightness یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ب.ظ http://foorough.persianblog.com

مرگ هم زیاد منتظرش نذاشت. . .

اره !

Brightness یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ب.ظ http://foorough.persianblog.com

مرگ هم زیاد منتظرش نذاشت . . .

اره !

فرزانه دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://jaziireh.blogfa.com

چه ر احت فرار می کنیم از گذشته مون ... از اونایی که عاشقمون بودن و زندگیشون و پای ما گذاشتن . می ندازیمشون توی سطل زباله . اونا از همون لحظه که انداختیمشون دور مرده محسوب می شن

دقیقا

ستایش سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ http://farofu.blogfa.com

این صفحه ت رو کامل خوندم....

قورباغه جالب بود...:)

جیک جیک آخر خرس قطبی خیلی بامزه بود......:))

قطره جو گیر رو هم دوست داشتممم..............

اینها هم جواب نمی خواد.. خب دوست داشتم دیگه!!

خیلی ممنون که وبلاگمو خوندی
جیک جیک !

توحید جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:02 ق.ظ http://niid.blogsky.com

و مثل من!!!!!

جدی؟

آسمان کوچک چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:43 ق.ظ http://sama22.persianblog.com

دنیا پر از رنگهای مختلفه هم سپید هم سیاه

اوهوم

محمد یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:30 ق.ظ http://mohammadali1369.blogfa.com

کیا می آن وبلاگ می سازن خدا

باورت شد من قصابم ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد