(( میام تنها توی قلبت میشینم......))
میام دیگه !
اما فعلا تو صف نون وایی ام
موافقماین روزا نون خیلی مهمتر از تو قلب نشستنه.نون داغ پیدا می شهاما امان از یه جو عشق داغ!
دقیقا
بی زحمت تافتون باشه...
چشم!
کاش هیچوقت نوبتت نرسه .....
یعنی عشق اینقدر وحشتناکه ؟
و مطمئن باش هر وقت چشم و دل تو سیر شد و رفتی سر وقت دلش، توی صف گوشت خواهد بود نه در انتظار تو.شاید هم توی صف بنزین.کسی چه می داند....!
نکنه موتور هم داره ؟
اگه توی صف یه دونه ای وایستی زودتر نوبت میشه و اونوقت هم میتونی یه نون گرم خشخاشی بگیری و بعدش هم بری توی قلبش بشینی من هم با تو موافق هستم در این زومونه عشق و عاشقی تعطیل برو دنبال نون در اوردن
اره بابا همه چی به پوله !
کی میگه. هم نون داغ پیدا می شههم یه مزرعه جو عشق داغ!خودم نمونشودارم.
خیلی هات !
به پیشنهادت فکر میکنم. ولی بهتر از سر کوبیدن به دیوار وان حمومو تیغ و رگه.. یه چیزی تو ماتیه های جوی خون!
به شرطی که در حموم رو از پشت ببندی!
نان هدیه ی کوچک حوابه زمین ... آرزو را ماند ... و تو در صف گیاهی ممنوع !
متوجه منظورتون نشدم
چه باحال!خوب بود. ساده، اما با کلی حرف (که هر کی هرجوری بخواد میتونه از توش در بیاره)بهت سر میزنم. همیشه. پس زود به زود آپ کن لطفا.مخلصراستی اگه حوصله داشتی تو هم سری به کلبه فقیرانه من بزن.
منتظرم پس !به وبلاگتم اومدم داستانت خیلی قشنگ بود !
سلاممرسی.نوشته شما هم جالب بود.
خواهش !
تو رو خدا شاد مهر عقیلی هم شد خواننده ؟
نظر شخصی منه !من به شما میگم کی رو دوست داشته باش یا کی رو نه ؟
موافقم
این روزا نون خیلی مهمتر از تو قلب نشستنه.
نون داغ پیدا می شه
اما امان از یه جو عشق داغ!
دقیقا
بی زحمت تافتون باشه...
چشم!
کاش هیچوقت نوبتت نرسه .....
یعنی عشق اینقدر وحشتناکه ؟
و مطمئن باش هر وقت چشم و دل تو سیر شد و رفتی سر وقت دلش، توی صف گوشت خواهد بود نه در انتظار تو.
شاید هم توی صف بنزین.
کسی چه می داند....!
نکنه موتور هم داره ؟
اگه توی صف یه دونه ای وایستی زودتر نوبت میشه و اونوقت هم میتونی یه نون گرم خشخاشی بگیری و بعدش هم بری توی قلبش بشینی
من هم با تو موافق هستم در این زومونه عشق و عاشقی تعطیل برو دنبال نون در اوردن
اره بابا
همه چی به پوله !
کی میگه. هم نون داغ پیدا می شه
هم یه مزرعه جو عشق داغ!
خودم نمونشودارم.
خیلی هات !
به پیشنهادت فکر میکنم. ولی بهتر از سر کوبیدن به دیوار وان حمومو تیغ و رگه.. یه چیزی تو ماتیه های جوی خون!
به شرطی که در حموم رو از پشت ببندی!
نان هدیه ی کوچک حوابه زمین ... آرزو را ماند ... و تو در صف گیاهی ممنوع !
متوجه منظورتون نشدم
چه باحال!
خوب بود. ساده، اما با کلی حرف (که هر کی هرجوری بخواد میتونه از توش در بیاره)
بهت سر میزنم. همیشه. پس زود به زود آپ کن لطفا.
مخلص
راستی اگه حوصله داشتی تو هم سری به کلبه فقیرانه من بزن.
منتظرم پس !
به وبلاگتم اومدم داستانت خیلی قشنگ بود !
سلام
مرسی.
نوشته شما هم جالب بود.
خواهش !
تو رو خدا شاد مهر عقیلی هم شد خواننده ؟
نظر شخصی منه !
من به شما میگم کی رو دوست داشته باش یا کی رو نه ؟